اين نوشته هايي است ازيك دخترخوشبخت

شاد

شاد باش

نه یک روز بلکه هزاران سال

بگذار آوازه شاد بودنت

چنان در شهر بپیچد

که رو سیاه شوند

آنانکه بر سر غمگین کردنت

شرط بسته اند


نويسنده : مریم


انسانم واقعیست

قلب جای کینه نیست

انسان برابر شتر نیست

بزرگی روحت را به کوچکی جسمت مفروش


نويسنده : مریم


خواستگاري خر !!!!!

 خري آمد به سوي مادر خويش******** بگفت مادر چرا رنجم دهي بيش

برو امشب برايم خواستگاري اگر تو بچه ات را دوست داري ****** خر مادر بگفتا : اي پسر جان

تورا من دوست دارم بهتر از جان******** ز بين اين همه خرهاي خوشگل

يكي را كن نشان چون نيست مشگل***** خرك از شادماني جفتكي زد

كمي عرعر نمودو پشتكي زد****** بگفت : مادر به قربان نگاهت **** به قربان دوچشمان سياهت

خر همسايه راعاشق شدم من******** به زيبايي نباشد مثل او زن

بگفت:مادر برو پالان به تن كن ******** برو اكنون بزرگان را خبر كن

به آداب و رسومات زمانه ******** شدند داخل به رسم عاقلانه

دوتا پالان خريدند پاي عقدش ******** يه افسار طلا با پول نقدش

خريداري نمودند يك طويله ******** همانطوري كه رسم است درقبيله

خر دانا كلام خود گشاييد ******** وصال عقد ايشان را نماييد

دوشيزه خر خانم آيا رضائي ******** به عقد اين خر خوشتيپ در آيي

يكي از حاضرين گفتا به خنده ********عروس خانم به گل چيدن برفته

براي بار سوم خر بپرسيد ********كه خر خانم سرشيكباره جنبيد

خران عرعر كنان شادي نمودند******** به يونجه كام خود شيرين نمودند*****به اميد خوشي و شادماني


نويسنده : مریم


تا خدا هست و خدايي مي کند، مجتبي مشکل گشايي مي کند.

 

ماه رحمت، سفره اش گسترده شد
زنده از فيضش جهان مرده شد
آسمان پرگشته از شادي و شور
آمده از لطف حق ميلاد نور

ولادت امام حسن (ع) مبارک

تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
میلاد امام حسن(ع) مبارك


نويسنده : مریم


مادرعزيزم متولدشدنت مبارك

از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت

امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق

خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . .

تولدت مبارک

Happy Birthday Sweetie

 

در شب زیبای میلادت تمام وجودم را که قلبی ست کوچک

در قالب قابی از نگاه تقدیم چشمان زیبایت میکنم

و با بوسه ای عاشقانه تولدت را تبریک می گویم

آغاز بودنت مبارک

Ecstatic Birthday Graphic


نويسنده : مریم


وفات حضرت خدیجه (س) تسلیت باد

بردباري، صبر، دينداري همه مرهون توست
هر که از اسلام دارد بهره‌اي، مديون توست
مصطفي ز آغاز، ياري جز تو و حيدر نداشت
در مقام و منزلت مانند تو همسر نداشت

وفات حضرت خدیجه (س) تسلیت باد


نويسنده : مریم


فرج مولا

تا خورشید فاصله ای نیست ٬

اگر طالب افتاب روشن و روشنگر هستیم٬

خورشید مهربان را بخوانیم و دریابیم.

((اللهم عجل لولیک الفرج))


نويسنده : مریم


رمزآرامش

_*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_


نويسنده : مریم


خوش شانسی؟ بد شانسی؟

یکداستان قدیمی چینی هست که می‌گوید:

پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد.

روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد

همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد، به نزد او آمدند و گفتند:

عجب بد شانسی‌ای آوردی.

پیرمرد جواب داد: "بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه می‌داند؟"

چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر به خانه پیرمرد بازگشت.

این بار همسایگان با خوشحالی به او گفتند: عجب خوش شانسی آوردی!

اما پیرمرد جواب داد: "خوش شانسی؟ بد شانسی؟ کسی چه می‌داند؟"

بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی می‌کرد یکی از آن اسب‌های
وحشی را رام کند، از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست.
باز همسایگان گفتند: "عجب بد شانسی آوردی؟"

و این بار هم پیرمرد جواب داد: "بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه می‌داند؟"

در همان هنگام، ماموران حکومتی به روستا آمدند. آنها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند. از این رو هر چه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند، اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمی‌تواند راه برود، از بردن او منصرف شدند.

 

خوش شانسی؟

بد شانسی؟

کسی چه می‌داند؟

 

هر حادثه‌ای که در زندگی ما روی می‌دهد، دو روی دارد.
یک روی خوب و یک روی بد. هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست.
بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم .وبدانیم زندگی سرشار از حوادث است.


 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_


نويسنده : مریم


کاش بدانی......


نويسنده : مریم


باز باران

  باز باران٬ با ترانه

میخورد بر بام خانه»

خانه ام کو؟ خانه ات کو؟

آن دل دیوانه ات کو؟

روزهای کودکی کو؟

فصل خوب سادگی کو؟

یادت آید روز باران

گردش یک روز دیرین؟

پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟

خاطرات خوب و شيرین

كوچه ها شد، کوی بن بست

در دل تو٬ آرزو هست؟

* * *

کودک خوشحال دیروز

غرق در غمهای امروز

یاد باران رفته از یاد

آرزوها رفته بر باد

* * *

باز باران٬ باز باران

میخورد بر بام خانه

بی ترانه ٬ بی بهانه

شایدم٬ گم کرده خانه


نويسنده : مریم


آیا میدانید...

 آیا میدانید:
وقتی شما در حال حمل قرآن هستید؛
شیطان دچار درد شدید در سر میشود
و باز کردن قرآن ، شیطان را تجزیه می کند
و با خواندن قرآن ، به حالت غش فرو میرود..
و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود؟؟؟؟
و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید
این پیام را به دیگران ارسال کنید ، 
شیطان سعی خواهد کرد تا شما را منصرف کند؟؟؟؟
فریب شیطان را نخور!!!!!
پس این حق را دارید که این پست رو کپی کنید و توی وب هاتون بذارید...


نويسنده : مریم


راه بازگشت همیشه باز است

بر دروازه های آسمان تابلوی بزرگی زده اند که روی آن نوشته است:

راه بازگشت همیشه باز است؛ حتی برای شما دوست عزیز!


نويسنده : مریم


دست.........

دست همیشه برای زدن نیست ….

کار دست همیشه مشت
شدن نیست …..

دست که فقط
برای این کار ها نیست …..

گاهی دست میبخشد …..

نوازش میکند ….. احساس را منتقل میکند
.
....

گاهی چشمها به سوی دست توست
…..

دستت را دست کم نگیر ……..

دکتر شریعتی


نويسنده : مریم


به همین سادگی …

در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت در حالیکه گویی ایستاده بودم !
چه غصه هایی که فقط به سپیدی مویم حاصل شد در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود !
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود !
به همین سادگی …


نويسنده : مریم


اگه میتونستی کدومو نجات میدادی؟

 


نويسنده : مریم


داستان کوتاه زیبا و خواندنی

مرد فقيرى بود که همسرش از شير گاوشان کره درست ميکرد

و او آنرا به تنها بقالى روستا میفروخت

زن روستايی کره ها را به صورت دايره های يک کيلويى میساخت

همسرش در ازای فروش آنها مايحتاج خانه را از همان بقالی میخريد

روزى بقال به وزن کره ها شک کرد و تصميم گرفت آنها را وزن کند

هنگامیکه آنها را وزن کرد:ديدکه اندازه همه کره ها 900 گرم است

او از مرد فقير عصبانى شد و روز بعد به مرد فقير گفت:

ديگر از تو کره نمیخرم،تو کره ها را به عنوان يک کيلويي

به من مى فروختى در حالى که 900گرم است.

مرد فقير ناراحت شد و سرش را پايين انداخت و گفت:

 راستش ما ترازويی نداريم که کره ها رو وزن کنيم

 ولي يک کيلو شکر قبلا از شما خريديم

 و آن يک کيلو شکر را به عنوان وزنه قرار داديم

 * يقين داشته باش که با مقياس خودت برای تو اندازه مى گيرند*


نويسنده : مریم


حسادت

نگاهتان را تغییر دهید

و به کسانی که به شما حسودی میکنند احترام بگذارید

زیرا اینها کسانی هستند که سخت معتقدند که :

 

شما بهتر از آنها هستید ...!

 



نويسنده : مریم


ماه مبارک رمضان، ماه دوری از گناهان، ماه بندگی مبارکتان باد

روزه ، تمرین کلاس زندگی 

درس ایثار و خلوص و بندگی

روزه ، زنجیر هوا گسستن است

دیو و بت های درون بشکستن است ...

فرا رسیدن ماه رمضان بر شما مبارک

حلول ماه مبارک رمضان ، بهار قرآن ، ماه عبادتهای عاشقانه

نیایشهای عارفانه و بندگی خالصانه را به شما تبریک عرض میکنم ...

التماس دعا


نويسنده : مریم


سخت است...

سخت است یکرنگ ماندن

در دنیایى که مردمش براى پررنگ شدن حاضرند هزار رنگ باشند . . .


نويسنده : مریم