اين نوشته هايي است ازيك دخترخوشبخت

راز ماندن

 

کوه پرسید ز رود ، زیر این سقف کبود
راز ماندن در چیست؟ گفت : در  رفتن من
کوه پرسید و من؟     گفت : در ماندن تو
بلبلی گفت : و من ؟
خنده ای کرد و گفت : در غزلخوانی تو
آه از آن ابادی که در آن کوه رود
رود ، مرداب شود ، و در آن بلبل سر گشته سرش را به گریبان ببرد
و نخواند دیگر
من و تو بلبل و کوه و رودیم
راز ماندن جز
در خواندن من ، ماندن تو ، رفتن یاران سفر کرده ی مان نیست
بدان !


نويسنده : مریم